سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم