پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
هرکس بمیرد پیشتر از مرگ
دیگر خیالش از دمِ جانکندنش تخت است
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
اگر به شوق تو این اشتیاق شکل گرفت
چه شد، چگونه، چرا این فراق شکل گرفت؟!...
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
دریاب از این همه پراکندگیام
عمریست که شرمندۀ این بندگیام
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید