بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است