من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم