تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزدهست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزدهست
رسید و گرد راهش کهکشانها را چراغان کرد
قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوشسرانجام شدند
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی