هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید