او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست