من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست