از «من» که در آینهست بیزارم کن
شبنم بنشان به چهرهام، تارم کن
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
مرا سوزاند آخر، سوز آهی
که برمیخواست از هُرم گناهی
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست