شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است