همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است