غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد