یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد