دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد