غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد