ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی