غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟