ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟