دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟