این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟