ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
يارب از فرط گنه، نامهسياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟