گاهی از کوچههای مدینه یک صدای قدیمی میآید
بین فرزند و مادر نشان از گفتگویی صمیمی میآید!
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی