ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين