غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند