سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بازآمدهای به خویشتن میطلبم
سیرآمدهای ز ملک تن میطلبم
تا بر شد از نیام فلق، برق خنجرش
برچید شب ز دشت و دمن تیره چادرش
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟