شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
بازآمدهای به خویشتن میطلبم
سیرآمدهای ز ملک تن میطلبم
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
تا بر شد از نیام فلق، برق خنجرش
برچید شب ز دشت و دمن تیره چادرش
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی