سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود