ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم