تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم