وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد