عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد