وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد