وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد