با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن