چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
میبینمت به روشنی آفتابها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خوابها
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
آرامش دل به قدر بیداری اوست
آرایش گل به شبنم جاری اوست
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی