برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر