وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر