سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم