سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است