دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی