ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست