ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...