شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
بالا گرفت شعلۀ طغیان و
آتش گرفت باغچهای، باغی
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی میکند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی میکند