در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو