یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو