این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو