در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»