دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»