از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»