رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!